خاطرات زندگی

تا اینجا آمدم که تا پنجم ابتدایی خاطرات کمی دارم 

وحشت در مدزسه مخصوصا دوره ابتدایی خیلی مشهود بود مخصوصا فلک کردن با چوب که خیلیدردناک بوداز این دوره بخاطر اینکه تابستان ها بسکار نباشیم و شیطنت نکنیم اول به یکخیاطی رفتیم معروف به آقا حسین هنوز هم هست از صبح تا شب میرفتیم درب مغازه وکار می کردیم یک روز صبح که آمدم اتفاق عجیبی برایم افتاد میز کار استاد به اندازه یکاتو سوراخ شده معلوم بود شب یادمان رفته بود اتو را ازبرق بیرون بیاوریم وو اتو روی میز بود باعث سوخت میز شده بود  البته استاد حرفی نزد   یک همسلایه ایداشت به نام حاج حبیب مرد خوبی بود  دو تا مغازه خیاطی دیگرهم بود  استادسید حسین آدم خوبی بود و خوش بر خورد


نظرات 1 + ارسال نظر
محمد منتظر جمعه 29 فروردین 1399 ساعت 07:56

در وبلاگ جدید از محسن درخشش بیشتر یاد کنید.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.