میرفت مردی از نورآهسته سوی دریا

میرفت مردی از نورآهسته سوی دریا

با گامهای محکم با خویش داشت نجوا

ساقی درون خیمه در تنگ گاهواره

ماهی کوجکی داشت شش ماهه شیر خواره

قلبش پر از هیا هو گردیده بود راهی

تا با خودش بیارد آبی برای ماهی

با یک عمود اهن راهش ز کینه بستند

با سنگ های فتنه پیشانیش شکستند

ساقی کنار دجله خونین به خواب رفته

یک بانوی خمیده دست بر کمر گرفته

ماهی کوچکش را سیراب کرده بودند

تیری ز روی کینه پرتاب کرده بودند

اهنگ ساز  امید غلامی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.